چیزی به ذهنم نمیاد فعلا

ساخت وبلاگ
لپ تاپ را روشن کردم و چندتایی کار انجام دادم و خواستم خاموشش کنم،یکهو دلم گفت بلاگفا..یک هو خودم گفتم بلاگفا.. بعد رفتم و چند وبلاگ مورد علاقه ام را خواندم،بعد دیدم چقدر عقبم ...بعد ترش دیدم ای دلِ غا چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:30

نمیدانم یکه چه شد..قبل تر که درگیر دانشگا و اینها بودم نمیرسیدم به وبلاگ برسم ولی الان که میرسم،نمیتوانم بنویسم ..انگار که تمام ذوق نوشتن فروکش کرده باشد .کل تابستان گذشت با فیلم و کتاب و خواب و فکر ..این چند روز اخیر هم که درگیر یک سری مسائل..دارم زیر این حساسیت ها له میشوم اما دست من نیست ، من همینم ..نمی دانم دیشب فهمید که یک هو از یکی از جملاتش حالم عوض شد و ساکت شدم,که پرسید چرا ساکت شدی نکند حرفهایت ته کشید یا شاید حوصله ات..لبخند زدم..گفت لبخند تلخ؟جواب ندادممن که خودم را میشناسم میدانم برایم قابل تحمل نیست یک سری چیزها ..حالا اسمش حساسیت زیاد است،جزئی نگری زیاد است..نمی دانم ..فقط  می دانم دست من نیست ......کاش میشد مغزم را برداشت و گرفت زیر دوش آب سرد ..این را جایی خواندم و الان میبینم چقد خوب است و نیازش دارم ..یک تغییر درست و حسابی میخواهم ..شاید یک تغییر درست وحسابی یا تنوع بزرگ حالم را بهتر کندنصفه و نیمه ول میکنم نوشتن را ..دستم نمیرود دیگر چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:11

یک چیزهایی هی تکرار شود ، تکرارِ داغون کننده منظورم است ، سر چیزهای بیخود ..هی تمامی نداشته باشد ..هی آدم خسته شود اما کاری از دستش بر نیاید ،نه که تمام چیزها دست او باشد نه،یک چرخه آدم منظورم است ..دست همه شان ...ولی هیچ کدام ..........هی بیایم این جا و بخواهم  از تمام آن چیزها ،خستگی ها، اعصاب نداری ها، بنویسم که چه ...حوصله نوشتنشان را هم ندارم .. :) + فیلم دیدن ها انقد زیاد شده که نمیشود همه شان را معرفی کرد نه اینجا و نه اینستا گرام .. اما دیروز دو فیلم دیدم: 2016this beautiful fantasticمن فکر میکنم از آن فیلم هایی بود که شروعش کنی ،جذبش میشوی و حوصله ات که سر نمیرود هیچ،همراهش میشوی و در نهایت یک چیزی هم به تو می گوید فیلم ،شاید مثلِ یک تلنگر :) و becoming jane 2007،داستان زندگینامه ی نه چندان معتبرِ جین آستین،خالق رمان محبوبِ غرور و تعصب .... انتخاب واحد عقب افتاد ،که چیز عجیبی نیست با آموزش آن دانشگاه.. مهر هم دارد می آید ..و به خیلی چیزها نزدیک ترم میکند .. با مامان حرف نمیزنم چد روزست ..خنثی ام ..خنثی ...       چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 13:45

قضیه ی تغییر خوابگاه و اینها چیست دیگر ... مسخره بازی .. کم کم دارند هی شرایط را غیر قابل تحمل تر میکنند و من را از انتخابم پشیمان تر ...... یک مهر در دانشگاه حاضر شوی که چه .. (اضافه نوشت: یک مهر حاضر نشدیم ) .. یک وقت هایی دلم میخواهد یکی جلویم باشد و همینجوری تند تند حرف بزنم از هر چه ..هرجه ..بی وقفه ..با فحش و کلی چیزهای دیگر ...یا گوشی را بردارم  هر چه میتوانم تایپ کنم و بنویسم و بنویسم و سند کنم و بعد یک نفس راحت بکشم و بعد استیکر لبخند ملیحی بفرستند و بگوید حالت بهتر شد ..یا نه این را نپرسد چون شاید اتفاقا با پرسیدن این حالم بدتر شود... نمی دانم....      ..... میدانید یک چیزهایی را نمیشود حتی بیان کرد ،نه با کسی که صددرصد با او راحتی و به او اطمینان داری نه حتی اینجا ......بحث اینجاست که اینها را نمیشود بیان کرد فقد یک چیزهاییست در ذهن که برای خودمان ملموس است .. گاهی وقت ها میترسم از زندگی کردن ، گاهی وقت ها فقد باید خودم را ارام کنم و به خودم امیدواری بدهم ،چه رسد به امید دادن به کس دیگری ... ..چرا آدم باید مقاومت کند از فهمیدن اشتباهش،از تغییر به طرف  درست ،چرا  چرا ...(راجع به کسی که نزدیک است که خیلی نزدیک است) این ازارم میدهد ،ناراحتم میکند،سردم میکند،تنفر مرحله ای بوجود میارد و در نهایت ناامیدی و خیلی چیزهای دیگر.. آح از ما آدم ها .آخ ....+ دست از مقایسه کردن برداریم چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 13:45

آخ که چقدر دلم برایِ اینجا تنگ شده بود ... بعد الان یادم می آید که پس چطور قشنگِ دوست داشتنی را با آن قالب وبلاگِ جانش حذف کردم برای همیشه؟! .. بعد یادم می آید که می شود دیگر .. از عجایب زمان است .  + کمی غر غر و آه و ناله کنم بعد : کلا تصمیم گرفته ام اینجا دیگر در موردِ دانشگاه و همه اش حرف نزنم (خ چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1396 ساعت: 22:23

از این دیر سر زدن به بلاگفا خسته شدم ولی چاره ای نیست فعلا .  هر چی فکر میکنم میبینم بازم اونقدر شجاع نیستم و نبودم که بیام اینجا و هر چی رو که میخام به زبون بیارم .نمیدونم چرا .. دارم با ترسام زندگی میکنم .. خیلی احمقانس .. وای ... من حتی نمیتونم بیام و اینجا با خودم حرف بزنم .. لعنت به من    ..... چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1396 ساعت: 22:23

96...مرگِ مورد علاقه من هر چه که هم بشود باز خودکشی ست ... نمیدانم چرا ... باید انقد تمرین کنم تا بتونم رو قول هایی که به خودم میدم وایستم ..لعنتی اصلا دوست ندارم اینجا را پر کنم از غرغرهایم ... کاش میشد خیلی چیزا رو راحت گفت بدون اینکه با خودت فکر کنی الان چه منظوری برداشت میکنن... . آخ که چقدر دلم چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1396 ساعت: 22:23

انگار که برای نوشتن حس های روزانه هم حتی باید حال و حوصله داشت و هیچ چیز نمی تواند آدم را واردار کند تا بنویسد وقتی که دست ودلت به نوشتن نیست ..اینکه حس کنی دیگر خیلی چیزها را برایت اهمیت ندارد خیلی بد است ..خیلی .. میترسم هر روز این حس بیشتر شود .. خیلی میترسم .. من خودخاهم ..درست .. ولی حالی ام نی چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapdast-77o بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1396 ساعت: 22:23

اصلا نمیدونم از کجا و چی باید بنویسم ... رفتیم خابگاه و دانشگاه و نت نداشتم(فعلا) ... فک نمیکردم انقدر زود به خوابگاه عادت کنم یا زود با بچه ها گرم بشیم ... ولی خب شد ... :)   + همیشه هم که همه چی مثبت پیش نمیره ...   + لعنتِ به اون استادِ مبانی ریاضی ... + تو دلم گیر کرده بود   چون انقد حرف هست که باید نوشتشون ترجیح میدم خط بگیرمشون و ننویسمشون ... به همین سادگی ..     + بیخیالِ این حرف ها .و این اینجا تمام. چقدر محسنِ نساجی قشنگ نوشته که : همیشه یک نفر را داشته باشید که وقتی از زمین و زمان شاکی شدید، بشود وکیل و حق را فقط بدهد به شما حالا میخواهد حق با شما باشد یا نه اصلا مه چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : وای نات می انریکه,واي نوت مي,وای نات می,دانلود اهنگ وای نات می,اهنگ وای نات می انریکه,واي بروتين ناتشورال,اهنگ وای نات می,متن اهنگ وای نات می,العاب بنات هاي,اغنية انريكي واي نوت مي, نویسنده : chapdast-77o بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 11:52

نه دوست دارم اینو بگم نه عادت دارم بگم  .. اما خسته شدم .. خسته + تو درمانده گی ها را نمی فهمی ...   خستم از خودم .. از خودم .. هنوز اون تغییراتی که قولشو به خودم داده بودم رو ثابت نکردم ..خستم از دعوا هایِ مزخرفِ ... خستم که حساسم .. خستم که ناراحتِ همه هستم .. خستم که حتی نمیتونم خودمو اروم کنم باهاش .. خستم از گذشه از الان از .... از آینده نه .. هنوز تو اوجِ ناامیدیِ همیشگیم به اون خوشحالی ای که یه روز میاد امید دارم ... خستم از حرفا .. خستم از گوش نکردنا ... از... ++ خسته شدم ... اما اینم میدونم خسته تر از من هم هستند .. من حتی برایِ اون خسته تر از خودم هایی هم که هستند نگرانم .. + چیزی به ذهنم نمیاد فعلا...ادامه مطلب
ما را در سایت چیزی به ذهنم نمیاد فعلا دنبال می کنید

برچسب : زین همرهان سست عناصر دلم گرفت,زین همرهان سست عناصر دلم گرفت عصار,شعر زین همرهان سست عناصر دلم گرفت, نویسنده : chapdast-77o بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 21:22